داستان ضرب المثل همین آش وهمین کاسه

میگویند که در زمان نادرشاه، یکی از مسئولین به مردم بسیار ظلم میکرده و خراج اضافی از آنها مطالبه میکرده است.
مردم از این سختگیری به ستوه آمدند و نمایندهای را نزد نادرشاه فرستادند تا شکایت از فرد متخلف را به او برساند.
نادر پیغامی را برای آن مسئول میفرستد و از او میخواهد که این ظلم را کنار بگذارد؛ اما او گوشش به این حرفها بدهکار نبود و همچنان به ستم مردم ادامه میداد.
این خبر که به گوش نادر رسید، چون دوست نداشت که از فرمان او سرپیچی بشود و اینکه میخواست برای دیگر درس عبرتی بسازد، دستور داد تا همه مردم و مسئولین جمع شوند. سپس مسئول خاطی را دستور داد تا دستگیر و او را قطعه قطعه کنند و از او آشی تهیه کنند.
بعد به همه یک کاسه آش داد و گفت: از این به بعد هر فردی ظلمی کند و بیش از خراجی که باید مطالبه کند، آش همین آش است و کاسه همین کاسه.
********************
روایت دوم
میگویند نادرشاه با لرهای بختیاری، درگیر جنگی شد. ابتدا آن را ساده پنداشت. به همین دلیل، بیمطالعه و بدون برنامهریزی و بررسی، اقدام به حمله کرد. در همان نخستین مرحله جنگ، نیروهایش محاصره شدند و نادرشاه مجبور به قبول شکستی سخت شد. نادر از میدان جنگ گریخت و خسته و گرسنه در کوره راهها راه افتاد. به خانه پیرزن دهقانی رسید. پیرزن به او پناه داد. نادرشاه پس از کمی خواب و استراحت، غذایی برای خوردن خواست. پیرزن آشی را که پخته بود، در کاسه ریخت و برای نادر آورد. نادر از شدت گرسنگی، قاشق را پر از آش کرد و به دهان برد. از داغی آش، دهانش سوخت و فریادش به آسمان رفت. پیرزن از دیدن حال و روز او به خنده افتاد و گفت: «آش خوردن تو هم، به جنگ کردن نادر میماند.»
نادر با تعجب پرسید: «چه شباهتی بین آش خوردن من و جنگیدن نادر است؟»
پیرزن پاسخ داد: «باید آش را قاشق قاشق و از کنار کاسه میخوردی که خنکتر است. نادر هم مثل تو، بیتوجه به قلب دشمن زد و خودش را گرفتار بلا کرد. اگر قدم به قدم و با برنامه پیش میرفت، همه چیز بر وفق مرادش بود و مثل تو دهانش نمیسوخت!»
- کاربرد:
این ضربالمثل، هنگامی استفاده میشود که کسی کاری را با عجله و شتاب و بدون بررسی و برنامهریزی انجام دهد و به دلیل همین بیدقتی و عجله، دچار مشکل و گرفتاری شود.
نوشته: مصطفی رحماندوست
کتاب فوت کوزه گری